مدل مانتو دخترانه و زنانه رنگ سال ۱۳۹۵ از برند ایرانی کوک
مجموعه گالری عکس های مدل مانتو جدید از مزون های ایرانی
برای سال ۱۳۹۵ و ۲۰۱۶ برای شما به اشتراک گذاشته شده است
پیشنهاد انواع مدل های مانتو دخترانه و زنانه جدید از مزون های ایرانی
همراه با مدل های جدید سال برای شما مقاله زیبایی در ضمینه سبک زندگی و… قرار میدهیم
وقتی ما ایرانی ها شورش را درآوردیم!
شهرزاد همتی: ماجرا از یک عکس دوستانه و جمعی در اسکار شروع شد. برد پیت و بقیه دوستانش در قاب دوربین تلفن همراهش ایستادند تا یک لحظه شاد را ثبت کنند. عکسی که بعدها فهمیدیم اسمش سلفی است و آدم های زیادی را ترغیب کرد که سلفی بگیرند و در شبکه های اجتماعی منتشر کنند. بعد هم مطابق معمول همه ما شورش را درآوردیم. یعنی این سلفی گرفتن صرفا یک کار بامزه شد، یک رسم بی مزه ای که آدم های خود معروف پندار درست با همان نوع نشستن، سلفی گرفتن بازیگران هالیوودی را تقلید کردند.
این ماجرا به هنرمندان و ورزشکاران ایرانی هم رسید. می شد زیر این عکس های روی اعصاب، جمله های بی مزه ای مثل: «همینطوری یهویی!» را هم دید. آدمهایی که دوست داشتند در هر حالی خودشان را شکار کنند و در شبکه اجتماعی ثبت کنند و یک لایک بگیرند.
حالا سلفی گرفتن دیگر مربوط به مهمانی ها نمی شد. آدم ها ول کن نبودند و تحت هر شرایطی از خودشان سلفی می گرفتند. آنقدر این ماجرا گسترش پیدا کرد که همین هفته پیش یک نفر شبیه آقای دوربینی یا هر کس دیگری، زیر تابوت سیمین بهبهانی از خودش سلفی گرفت و شکار دوربین خبرنگاران هم شد.
مدل مانتو جدید
جدا از انتقاد به سلفی گرفتن، و اینکه آیا چنین کاری آداب مخصوصی دارد یا نه! سوالی که پیش می آید، این است که ما چقدر از چیزهایی که از دیگران به عنوان فرهنگ می گیریم، درست استفاده می کنیم؟ آیا ما بلدیم از وسایل یا فرهنگی همه گیر استفاده کنیم؟ من به شما پیشنهاد می کنم بیایید با هم در این صفحات که اصلا خوشایند نیست، خودمان را مرور کنیم. ما چقدر آدم های بافرهنگی هستیم؟
فکر می کنم واقعا ما خودمان در دوران معاصر چقدر مبدع و مبدا اتفاقات و جریان ها بوده ایم؟ چقدر توانسته ایم برد پیت طور حرکت کنیم و بازیگرانمان حرکتی را در فضای مجازی جریان سازی کنند؟ اینکه وقتی برد پیت و دار و دسته اش عکسی از خودشان منتشر می کنند و نوع خاص آن عکاسی، جهانی را وادار به پیروی از آن می کند، اتفاق مهمی است. آنقدر مهم است که بهرام رادان و پیمان معادی و بقیه هم در یک قاب بایستند و تقلیدش کنند اما ماجرا این است که همین بازیگران عزیز که تا خود صبح اسکار را تماشا کردند و از دیدن آن سلفی خیلی هم لذت بردند، چقدر می توانند در یک حرکت اینچنینی جریان ساز باشند؟
سلفی وسط تشییع جنازه
ما شور همه چیز را درمی آوریم. دلمان می خواهد با همه دنیا سلفی داشته باشیم. آنقدر ماجرا برایمان مهم است که حتی احترام به جنازه آدم ها هم فراموشمان می شود. عده ای می گویند سیمین بهبهانی که مال خودش نبود! اما همان عده فکر نمی کنند که سیمین بهبهانی که مال خودش نبود، خانواده ای هم دارد که مراسم تشییع جنازه عزیزشان برای آنها ناراحت کننده است.
خدا آن روز را برای هیچکدام از ما نیاورد. در تمام لحظاتی که عکس های سلفی بگیران مراسم خانم بهبهانی در اینترنت منتشر می شد، یاد مراسم مادرم افتاد، مراسمی که در آن بسیاری از دوستان چلچراغی ام حضور داشتند… داشتم تصور می کردم وقتی من در حال شیون برای رفتن مادرم بودم، اگر نیما پاشاک و احسان بهرام غفاری و نادر قبله ای و مرتضی ناعمه را در گوشه ای می دیدم که همینطوری یهویی! از خودشان سلفی می گیرند تا در فیس بوکشان بگذارند و زیرش بنویسند: همینطوری یهویی! وسط تشییع جنازه مادر شهرزاد همتی!» من چه حالی می شدم؟
از طرفی هم عده ای عنوان کرده اند که مگر سلفی گرفتن قانون و قاعده خاصی دارد؟ من فکر می کنم سلفی گرفتن و خیلی چیزهای دیگر هیچ قانون و قاعده خاصی ندارد. هیچ قانون ثبت شده ای برای باد کردن آدامس در یک جمع یا صحبت کردن با موبایل در تاکسی وجود ندارد اما فرهنگ و شعور ایجاب می کند که برخی از قوانین را خودمان به صورت عرفی ایجاد کنیم. هیچ قانونی نگفته است ما هنگام غذا خوردن در جمع، انگشتمان را تا مغز توی دماغمان نکنیم اما عرف و شعور است که ایجاب می کند ما ادب را رعایت کنیم. گاهی وقت ها قانون ها نوشته نمی شوند اما عرف، قوانین ما را می سازد…
اما این تمام ماجرای تشییع جنازه بانو سیمین بهبهانی نبود. عده زیادی از بانوان اعتراض کرده بودند که چرا هیچ زنی در تشییع جنازه سیمین بهبهانی سخنرانی نکرد و همه سخنرانان تشییع جنازه او را مردان تشکیل دادند. یک سوال از شما بپرسم؟ واقعا ما زنی در سطح سیمین بهبهانی داریم؟ (بیایید بحث را سیاسی نکنیم. ما به یک مراسم تشییع جنازه رفته بودیم. خبری از یک میتینگ سیاسی نبود.) کدام زن در ادبیات معاصر ما و شعر معاصر ما در اندازه سیمین بهبهانی است و اگر زنی جلو می رفت و می خواست صحبت کند، جلوی او گرفته می شد؟
بگذارید داستانی را برایتان تعریف کنم که شاید شنیده باشید: منیرو روانی پور در مراسم تشییع جنازه منوچهر آتشی، همشهری و رفیق قدیمی اش حضور داشت. انگار فرصتی برای صحبت کردن او به وجود نمی آید و او هم به شدت از این مرگ متاثر بوده است. اتفاقا دسته ای از جوانان جنوبی با طبل و سنج آمده بودند تا با عزاداری جنوبی، آتشی را بدرقه کنند. وقتی مقابل همین تالار وحدت آتشی را بدرقه می کردند، منیرو روانی پور جلو رفت و از دسته عزاداران جنوبی سنج گرفت و عزاداری کرد.
بعدها انتقادات زیادی به روانی پور شد که چرا شأن یک نویسنده زن را رعایت نکردی اما من فکر می کنم در تمام این سال ها چقدر جسارت این زن زیبا بوده. منیرو روانی پور در تشییع جنازه آتشی ادای هیچ کسی را درنیاورد اما ماندگار شد. کاری که جسارت می خواست و او توانست با یک تابوشکنی به شیوه خودش برای رفیقش عزاداری کند…
ماجرا فقط به سلفی گرفتن ختم نمی شود. بیایید کمی خودمان را مرور کنیم. از چالش آب یخ بگیرید تا نحوه استفاده از مایکروفر. اکثریت غریب به اتفاق از ما در خانه هایمان مایکروفر داریم بدون اینکه حتی یک بار از آن استفاده کرده باشیم. نهایت استفاده ما از مایکروفرها به گرم کردن غذا یا شیر برمی گردد اما مگر می شود عروسی روی جهیزیه اش مایکروفر نداشته باشد؟!
اینکه هر چیزی در جایگاه خاص خود نباشد و ارزش و اعتبار اشیا و اشخاص کاذب و اعتباری باشد، نه براساس معیارهای واقعی و حقیقی، از رهاوردهای تمدن قرن بیستم است اما به هر حال جلوگیری از حصول امر حاصل بی معناست الا اینکه به همراه ورود تکنولوژی جدید، فرهنگ صحیح استفاده از آن نیز وارد شود.
موضوع این است که ما بدون اینکه استفاده درست از چیزی را یاد بگیریم اما برای به روز بودن حتما آن را باید در برنامه هایمان داشته باشیم. هنوز خیلی از ماها بلد نیستیم در فضاهای جمعی از تلفن همراهمان استفاده کنیم، بلد نیستیم که نباید در عروسی و مهمانی جمعی با گوشی هایمان به اینترنت برویم، بلد نیستیم و نمی دانیم که هنگام سفر رفتن وقتی نماینده یک کشور هستیم، چگونه باید پوشش یا رفتارمان را رعایت کنیم اما ماشاءالله هر کداممان سه متر زبان داریم…
شما وقتی با یک نفر با یک پیشینه خاص از هر قومیتی آشنا می شوید، بعد از مدتی می توانید آنها را بشناسید. بله؛ دنیا پر از آدم های مختلف با فرهنگ های متفاوت است. یکی ممکن است سیک باشد و موهایش را کوتاه نکند؛ یکی گیاه خوار است پس همبرگر نمی خورد؛ یکی آتئیست است پس طبیعتا هر سال امام رضا (ع) نمی رود. به هر حال هر کس، هر چیزی که هست همان هست و پیچیدگی خاصی هم ندارد. با ایرانی جماعت ولی هیچ وقت نمی دانی که اعتقادات این آدمی که روبرویت نشسته واقعا چیست.
حالا اینها به کنار؛ اینها اعتقادات مردم است و شاید بفرمایید که به ما ربطی ندارد. چیزی که از همه بدتر است و واقعا گاهی باعث آبروریزی است، رفتارهای اجتماعی ماست. مردم همه دنیا یکسری اصول اجتماعی را رعایت می کنند. بدیهی ترینش این است که هنگام سلام با هم دست می دهند و مثل آدمیزاد باز با هم دست می دهند و از هم خداحافظی می کنند. به همین سادگی!
وقتی با ایرانی جماعت طرفی، وقتی دستت را به سمت یک آدم دراز می کنی، نمی توانی مطمئن باشی که چه اتفاقی خواهد افتاد. آیا معذب خواهد شد؟ آیا برعکس می پرد بغلت و فکر می کند حالا که باهاش دست دادی، چه فکری پیش خودش می کند؟ واقعا نمی دانی. گاهی حتی، خودش هم نمی داند.